یادداشت: پرستاری، شاید آری شاید خیر
امتیاز:
از دیروز که نتایج کنکور اعلامشده و رتبه کنکورش رو دیده، دائم مشغول پرسوجو و سرککشیدن تو سایتای انتخابرشتس، یکی میگه با این رتبه احتمال اینکه پزشکی بیاری کمه ولی خب، رشتههای پیراپزشکی هم خوبن و قبولشدنت توشون تقریبا قطعیه، با خودش فکرمیکنه اگه پزشکی قبولشم که خوبه ولی اومدیمو نشد، حداقل باید تمرکزم رو بزارم رو یه رشته دیگه چون اگه امسال هم نرم دانشگاه، دیگه حوصله دوباره پشتکنکور موندن و زخمزبون آشناوفامیل رو ندارم. پیش خودش میگه من که پرستاری رو دوسدارم، بزار اولویت من بعد پزشکی، پرستاری باشه. با خودش تصمیم میگیره فرا یه سر به بیمارستان بزنه و از بچههای پرستار یه پرسوجو کنه و تحقیقی انجام بده که بتونه راحتتر انتخاب رشته کنه.
صبح اول وقت مرتب و آراسته میاد بیمارستان و یه راست میره اورژانس. معمولا اول صبحی اورژانس خلوته و فقط دوتا مریض درد کلیه اومدن که دارن داروشونو میگیرن. راهشو به سمت ایستگاه پرستاری کج میکنه، پرستارا تازه شیفت رو تحویل گرفتن و مشغول آمادهشدن برا یه روز دیگه تو اورژانس هستن و ته دلشون دعا میکنن که امروز حادثهای رخ نده و اوژانس شلوغ نشه.
خودشو معرفی میکنه و هدف اومدنشو میگه، بچهها استقبال میکنن. شروع به سوال پرسیدن میکنه، کار سختیه؟ چطوری و چقدر در طول ماه باید شیفت داد؟ شیفتا زیادن یا کم؟ حقوقش چطوره؟ پرستاری که سنش از بقیه بیشتره با خنده میگه عجله نکن، خودم با حوصله جوابتو میدم و شروع به صحبت میکنه.
پرستاری رشته خوبیه. خوبیش هم برا خودته هم برا مردم هم خونوادت. پرستار که باشی امید مریض اول به خداس و بعد تو و پزشک، خیال خونواده هم از وصل سرم و دارو دادن بگیر، تا سوال ازت در مورد تشخیص و درمان انواع بیماریها. برا خودت هم خوبه، راحتتر جذب میشی و سرکار میای و کمک به بقیه حسی درونت ایجاد میکنه که وصف ناپذیره از طرف دیگه باعث افتخار خونوادتی که میتونی تو جامعه کمک کننده و موثر باشی نه وبال گردن و دردسرساز. تا اینجا بحث ذوق کرده و خوشحاله و تقریبا رو انتخاب پرستاری به عنوان اولویت دوم بعد پزشکی، مطمئن.
تا اینکه پرستار مسن میگه اما ....سریع میپرسه اما چی؟ پرستار صداشو کمتر میکنه و به آرومی میگه: خب مشکلات خودشو هم داره، شیفتای زیاد با اضافه کار، فکر کن وقتی همه مشغول تفریح و برنامهریزی برا تعطیلات عید و روزای تعطیل و تابستونن، تو باید به فکر اومدن شیفت باشی، وقتی شبا بقیه استراحت میکنن تو باید بیدار باشی و مشغول کار، خدای نکرده اگه یه اشتباه بکنی، اشتباهت ممکنه جون یه نفر رو در خطر بندازه، اگه اشتباهی یه سوزن تو دستت بره کل روانت به هم میرزه که نکنه گرفتار ایدز و هپاتیت وصدتا مریضی دیگه بشی، اگه خدای نکرده اتفاقی مث زلزله یا همین کرونا که اومد پیش بیاد تو به جای اینکه پیش خونوادت باشی باید اول از همه سرکارت حاضر باشی و پی ندیدن خونوادت رو به تنت بمالی. از همه بدتر برخورد بعضیا بدجور دلتو میشکونه و پیش خودت فک میکینی که مثلا چرا یه پدر که اجازه داده یه بچه 11 ساله موتورسواری کنه و بعد تصادف کنه، بهمحض ورود به اورژانس، باید تمام فحشهای رو که بلده به تو بده؟ شاید چون تو مقصری و باید تاوان ندونم کاری اون پدر رو بدی. جالبه خیلیا تو خونه حوصله پرستاری از یه مریض رو ندارن ولی ما هر روز اینجا بالای صد تا مریض میبینیم و باید بدون هیچ بیحوصلگی و کوتاهی و فشارروانی کارمون رو بکنیم. از حقوقشم بگم که تعریفی نیست، تعریفی نیست چون نسبت به کاری که میکنی و فشاری که تحمل میکینی خیلی کمه، پرستار که باشی از شوری و کمبودن غذا تا کثیفی ملحفه و شلوغی همراهای دور مریض و نبود دارو تو بیمارستان و....تقصیرش گردن توئه. البته همه اینطور نیستن. خیلیا هم هستن که مراعاتتو میکنن و همیشه قدردان زحماتتن و شرایط سخت کارتو درک میکنن. خلاصه بگم، پرستاری فقط عشق میخواد و صبر و تحمل.
یکم تو ذوقش خورده بود. تو فکر رفت و چند لحظه بعد، از پرستارهای اورژانس تشکر کرد و رفت. بچهها هم مشغول کار خودشون شدن و شاید فکر میکردن که چند سال دیگه اون کنکوری همکارشون میشه یا نه؟ شاید خودشم هم هنوز نمیدونست....